کد مطلب:150191 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:258

خاطره دیگر مصاحبه
حاشیه دومی كه این متن زیبا را در برگرفته است، خیلی شیرین تر و جالب تر از قصه نخستین است و آن خاطره این است كه اهل قلم می دانند نخستین اثر قلمی چاپ شده هر فردی همانند نخستین فرزند او، شیرینی و طراوت خاصی دارد. به طوری كه باعث روشنی چشم و عامل نشاط و تحرك او می گردد. اگر در دیگر نویسندگان این موضوع مصداق نداشته باشد، در مورد نگارنده كاملا صادق است. در آن تاریخ اینجانب محصل جوان و طلبه تازه واردی از شهرستان تبریز بودم كه هنوز افتخار پوشیدن لباس روحانیت را هم نیافته بودم. شور و حال و عشق نویسندگی، قلبم را گرم می كرد. در آن جلسه بازگو شده، چنان تحت تأثیر بیانات نافذ و سخنان شیرین و پراهمیت آن جلسه قرار گرفتم، كه وقتی به مدرسه حجتیه محل سكونت خود بازگشتم، بی آنكه به فكر غذا و استراحت باشم، به این فكر افتادم آنچه را كه در آن جلسه شنیده ام و یادداشت كرده ام پاكنویس نموده و به یكی از روزنامه های مذهبی آن روز بفرستم تا شاید دیگر مسلمانان هم از مذاكرات و گفتگوهای یك شخصیت روحانی با یك مقام سیاسی كسب اطلاع نمایند. بویژه آنكه پس از رحلت آیة الله بروجردی در رابطه با مسئله مرجعیت، توطئه ها و نقشه هایی در جریان بود. شاه تلگراف تسلیت به آیة الله حكیم در نجف مخابره نموده بود و همین امر از توطئه و نقشه پرده برمی داشت ولی مردم متدین و علاقه مند مایل بودند، مرجعیت شیعه در حوزه علمیه قم و در دسترس آنان باقی باشد، تا بتوانند مسائل مورد نیاز خود را مراجعه نمایند و مشكلات اجتماعی و سیاسی خود را حل كنند و نگران بودند مبادا مساعی و زحمات چندین ساله آیة الله بروجردی بر باد رود. آنان حوزه علمیه قم را مهمترین پایگاه و سنگر دفاعی در مقابل سیاستهای زور و دروغ حكومت وقت می دانستند. به نظر كوتاه و به زعم ناتوان نویسنده، حضور امینی در قم یك نوع رسمیت بخشیدن به استقرار حوزه و احترام عملی به مرجعیت قم بود و انعكاس آن در مطبوعات تا حدود فراوانی آرامش و سكون قلبی مردم متدین را بیشتر می ساخت. هر چند او از این سفر اهداف و آرمانهای خاص سیاسی را تعقیب می نمود. البته به آنها هم نایل نیامد. ملخص كلام آنكه این تصمیم چند ساعت بیداری اضافی را به همراه داشت، به طوریكه حقیر تا پاسی از شب در حجره ام واقع در مدرسه، حجتیه روی آب انبار مدرسه بیداری كشیدم، تا به تهیه این كار دلخواه و خاطره انگیز دست یافتم و به حساب خود مطالب را جمع و جور و تنظیم نموده و با پست عادی به نشانی دفتر روزنامه «ندای حق» واقع در خیابان خیام، پاچنار، سرای مصباح تهران ارسال شد. ولی پس از پست كردن، با توجه به ابتدایی بودن نگارش آن، چاپ شدن آن را از سر بیرون بردم و هرگز احتمال نمی دادم كه روزی چاپ شود، چون متن مذكور ابتدایی ترین نوع نگارش از یك نویسنده گمنام و فاقد نام و نشان بود و روزنامه ها و مطبوعات هم نوعا طالب نامند و عاشق آوازه و شهرت و كمتر با محتوای مطلب كار دارند و بیشتر با خود نویسنده و تهیه كننده مطلب كار دارند. چند روز آرام و بی دغدغه و فارغ از سرنوشت نامه سپری شد. روز جمعه در حجره ام نشسته بودم كه یكی از طلاب همسایه پنجره را زد و مرا خواست. وقتی در را باز نمودم، گفتند آقای شیخ حسن صانعی مسئول دفتر حاج آقا شما را می خواهد. ایشان كنار حوض مدرسه منتظر هستند. لباسم را پوشیدم و به سراغ ایشان رفتم. دیدم كه آقای بزرگواری با روزنامه ای در دست، تكیه بر لب حوض ایستاده و مشغول مطالعه روزنامه می باشد. سلام كردم. پس از جواب سلام، گفت: آقای عقیقی شما هستید؟ گفتم: آری. گفت: این مقاله را شما نوشتید؟ - كدام مقاله؟ - مقاله ای كه در این روزنامه «ندای حق» چاپ شده است. - اجازه می فرمایید روزنامه را ببینم؟ روزنامه را گرفتم و با سرعت مطالعه نمودم. مشاهده شد كه در صفحه اول نوشته است: «متن گفتگوهای آیة الله خمینی با آقای دكتر امینی نخست وزیر، فرستنده از قم - عقیقی بخشایشی، بقیه در صفحه 4. «كمی روزنامه را خواندم و به مطالب اساسی و تیترهای فرعی آن دقیق شدم مشخص شد كه دستكاری مختصری از نظر ادبی و نگارش صورت پذیرفته است و قسمتی از مطالب مربوط به رضاشاه به كلی حذف شده است. با اطمینان كامل به آقای صانعی گفتم:آری، من این مقاله را نوشته ام آقای صانعی گفت: حاج آقا شما را می خواهند. گفتم: كدام حاج آقا؟ جواب داد: مگر در قم چند تا حاج آقا هست؟ همان حاج آقایی كه شما مطالب مربوط به ایشان را به چاپ رسانده اید.... همراه آقای صانعی راه افتادم، ولی از شما چه پنهان، در بین راه نوعی اضطراب و نگرانی مرا فراگرفت. نگرانی از آنكه مبادا مطلب خلاف رضایت و برخلاف خواست حضرت آیة الله نوشته شده باشد و نگران احضارم از سوی ایشان بودم كه چه انگیزه ای می تواند موجب این امر باشد؟ اگر مطلب خلاف واقع به نظر آید (كه البته چنین نبود) چه باید كرد؟ چون كسی را در برابر صولت وحدت و خشم حاج آقا یاری مقاومت نیست... به اتفاق آقای صانعی به منزل حاج آقا واقع در باغ قلعه رسیدیم. همان منزلی كه چند روز قبل نیز رفته بودم... مرا به اندرونی منزل راهنمایی كردند. فصل زمستان بود. حضرت آیة الله جلیقه ای پوستی بر روی دوش، در كنار كرسی نشسته بودند. با آن مهر و محبت كه به عموم مردم بویژه به طلاب و اهل علم داشتند، به سلام ما پاسخ گفتند و مورد محبت و عنایت قرار داده و فرمودند: «آقای عقیقی بخشایشی شما هستید؟ و آن مقاله را شما به روزنامه داده اید؟» عرض كردم: «بله! حقیقت امر آن است كه آن روز حقیر تحت تأثیر بیانات حضرتعالی قرار گرفتم و به نظرم رسید مطالب بسیار بااهمیتی مطرح شده است. حیفم آمد كه دیگر مسلمانان از آن مطالب اطلاع نداشته باشند. از این رو یادداشتهایم را پاكنویس كرده و به دفتر روزنامه فرستادم، ولی احتمال چاپ آن را نمی دادم.» منتظر بودم ببینم تا واكنش حاج آقا چه خواهد بود؟ فرمودند: «بارك الله، بسیار خوب بود!» و سپس مكثی نموده و فرمودند: «اما بهتر بود قبل از فرستادن به روزنامه به نظر اینجانب نیز می رساندید، تا من هم كم و كسری آن را برطرف می كردم تا مقاله شسته و رفته ای از آب درمی آمد.» با صرافت نوجوانی عرض كردم: «البته بسیار عالی می شد، ولی در اثر شتاب و علاقه فراوانی كه به نشر آن وجود داشت، به فكرم نرسید كه چنین كنم، چون اشتیاق داشتم كه مقاله هر چه زودتر چاپ شود و به اطلاع عموم مردم برسد.» از كلمه «بارك الله» و تحسین ایشان، اضطراب و نگرانی ام برطرف شد. ظاهرا هدیه ای هم از طرف ایشان توسط آقای صانعی انجام پذیرفت. اجازه گرفتم و خوشحال به حجره خود بازگشتم. اكنون باید بگویم كه مقاله مزبور، جامع و در برگیرنده تمام گفت و شنودهای آن روز نبود و باید تصریح كرد كه آن روزها از نظر موقعیت سیاسی و سانسور مطالب مطبوعات، امكان نوشتن و به چاپ رساندن همه مطالب آن جلسه وجود نداشت، ولی نشان دادن مطلب به صاحب مطلب - بویژه مطالبی كه حاوی مصاحبه یا مذاكره یك شخصیت طراز اول روحانی با یك مقام اول سیاسی می باشد و حتما دارای نقطه نظرهای سرنوشت ساز و تعیین كننده و خط دهنده است - ضرورت دارد، تا پس از ملاحظه و اصلاح به درج آن اقدام شود. ولی اكنون جای خوشوقتی است كه همان مقاله ناقص و نارسای چاپ شده، به عنوان سندی زنده توانسته است، افكار سیاسی و موضعگیریهای اجتماعی حضرت آیة الله را در آن روزگار سیاه مسجل سازد و به محافل خصوصی و عمومی راه بازكند و تاكنون چندین نویسنده و مورخ به همان مقاله كوتاه و ناقص استناد ورزیده و بهره گیری نموده اند.